بردیا بردیا ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

خاطرات شیرین بردیا

سفر اصفهان با عمو حمید و خاله جم و مامان زرین 2

وای خدا آبشار خسته ام کرد چقدر خسته شدم مامان خوابم میاد آخیش خوابیدم رو صندلی چقدر خسته بودم ای شب شد به این زودی چقدر چشمام راحته بابا مرسی  مامان و بابا هم یواشی بیب خورددن بیب بیب بیب       ...
17 شهريور 1392

سفر اصفهان با عمو حمید و خاله جم و مامان زرین 3

بالاخره رفتیم اصفهان و بعد شاهین شهر وا خدا تو شاهین شهر کلی آب بازی کردم وا خدا بهشت من اونجا بود کلی کمک خالم چی شستم کلی در پختن غذا کمک دادم کلی همه را دوست داشتم روز اول کلی اصفهان گشتیم رفتیم سی و سه پل و پل خواجو و میدان امام وبازار ها رفتیم کلی خرید کردیم بیشتر مامانم خرید کرد رفتیم پارک صفه تله کابین سوار شدیم کلی اسباب بازی سوار شدیم بیچاره بابام ده دور کل اصفهان راگشتیم شام ها کلا تو رستوران بودیم  وا خدا چقدر خوارک ها خوشمزه بود ماشین بابام خراب شد روز آخری باطری عوض کردیم درست شد خدائیش خیلی خوش گذشت از همه مرسی   بابا بریم دیگه من خسته شدم خوابم میاد مرسی ...
17 شهريور 1392

سفر اصفهان با عمو حمید و خاله جم و مامان زرین

سلام رفتیم سفر با عمو حمید و خاله جم و مامان زرین کلی خوش گذشت از یاسوج رفتیم سمیرم کلی خوش گذشت بابا منو برد کنار آبشار کلی آب بازی کردم عموم و خالم و مامان زرین نیومدند چقدر اینجا خوشگله مامان مرسی دوست دارم مامانم خسته بود ولی بخاطر من اومد 4000 تومان ورودی دادیم(بیب بیب بیب ) رفتیم داخل اینم عکس خوشگلم ادامه دارد... ...
17 شهريور 1392
1